از زمانی که آخرین بار با هنرمند بریتانیایی صحبت کردیم مارکوس نلسوناو با کیوریتورینگ و شرکت در نمایشگاه های گروهی و دونفره که برخی از آنها در آلمان برگزار شده است، مشغول اصلاح عمل خود بوده است.
نلسون او بهخاطر تحقیقاتش درباره جنبههای تاریکتر زندگی در طول کارش، با لمس موضوعاتی از شرایط انسانی و سایههایی که در زیر آن قرار دارند، شناخته شده است. نلسون با الهام از تجربه زیسته، احساسات خود را به صورت خام و بی بند و بار روی بوم بیان می کند.
در سری جدیدش که بخشی از نمایشگاهش استاحمق ها همه جا هستندنلسون با الهام گرفتن از پسا فرویدی مانند کارل یونگ و اریش فروم و نظریه «خود واقعی و خود کاذب» توسط روانکاو بریتانیایی دونالد وینیکات، چشم خود را از طریق پوشش احمق، به عنوان نقطه شروع به خود فرافکنی می کند. .
نلسون به شکل واقعی خود به روح خود می رسد و مجموعه ای از سلف پرتره ها را به تصویر می کشد که تجسم احمق است. این سلف پرتره ها بسیار ناراحت کننده و در عین حال از نظر احساسی تکان دهنده هستند. نلسون هویت تکه تکهشده احمق را به تصویر میکشد و اشکال احساسات را در تحریفهای فیزیکی و روانی به تصویر میکشد و نبرد درونی را به نمایش میگذارد. استفاده تقریباً دیوانه وار از رنگ همراه با ضربات ضخیم و ژست ها به شدت می افزاید و آشفتگی بیان شده را منعکس می کند.
پرتره های نلسون تاریک هستند و من آنها را دوست دارم. شکل تکه تکه او از پس زمینه ای خالی مانند با فوریت وحشیانه بیرون می آید، مانند موجودی اثیری از صحنه ای در یک فیلم ترسناک. به نظر می رسد که گوشت در اثر استفاده از رنگ های قرمز و زرد تقریباً کبود شده است، گویی از نظر جسمی و روحی توسط لایه های سردرگمی مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. این درون نگری شدید است. ناراحتی طولانی مدت شما را برای مقابله با نبرد تاریک با خود استخدام می کند.
نلسون اکنون در برلین زندگی می کند و کار می کند. اخیراً با او تماس گرفتیم تا درباره این سری جدید نقاشی و آخرین نمایشگاهش بیشتر بدانیم.احمق ها همه جا هستنددر پاساژ برلین.
سلام مارکوس، از آخرین باری که صحبت کردیم چطور بودی؟ چه اتفاقات جدیدی برای شما افتاده است؟
مارکوس نلسون: چیزها جالب بوده است! در اکتبر سال جاری، پس از مدت ها اقامت در لندن، به برلین نقل مکان کردم. حرکت کاملاً ناگهانی بود اما هم برای من و هم برای تمرینم بسیار مهم بود. پس از ورودم، کمی از برگزاری نمایشگاه استراحت کردم تا با محیط جدید سازگار شوم، کار را توسعه دهم و کارها را در جهتی جدید ببرم. این زمان برای من بسیار مهم بود و مستقیماً به چیزهایی که اکنون نشان می دهم منجر شد.
در چند سال گذشته آثار خود را چه در نمایشگاه های انفرادی و چه در نمایشگاه های گروهی در آلمان به نمایش گذاشته اید. در مورد چگونگی شکل گیری این نمایشگاه ها بیشتر توضیح می دهید؟ صحنه هنر آلمان چه تفاوتی با بریتانیا دارد؟
مارکوس نلسون: یکی از دلایلی که می خواستم به برلین نقل مکان کنم این بود که خودم را در معرض یک محیط تازه قرار دهم. اگرچه تلاقی های زیادی بین این دو صحنه وجود دارد، من از تجربه شخصی خود می گویم، صحنه اینجا در برلین دارای لبه تجربی تری است، که به نظر من برای تمرین من محرک است. من همچنین در برلین تمایل بیشتری به کارهای تیرهتر یا پر احساستر پیدا کردهام، شاید به دلیل تاریخ پیچیده و پر دردسر شهر. کار من در مورد موضوعات دشوار بحث می کند، بنابراین می توانم بگویم که این به استقبال مثبت از کار من در اینجا کمک کرده است.
شما به تازگی نمایشگاه جدید خود را افتتاح کرده اید، احمق ها همه جا هستند، در پاساژ برلین، که بدنه جدیدی از نقاشیها را به نمایش میگذارد که مفهوم «خود کاذب» را که توسط دونالد وینیکات توصیف شده است، بررسی میکند. در مورد نمایشگاه و این نقاشی های جدید بیشتر توضیح می دهید؟
مارکوس نلسون: من همیشه به حقیقت احساسی پنهان و تعادل بین درون و بیرون علاقه داشتم. من معتقدم که ما به عنوان انسان انگیزههای اولیهای داریم که ممکن است آگاهانه از آن آگاه نباشیم، یا سعی میکنیم آنها را مطیع کنیم، و این باعث شده است که آثار پست فرویدیهایی مانند کارل یونگ و اریک فروم را بخوانم. برخی از ایده هایی که به طور خاص با من گیر کرده اند عبارتند از “شخصیت” همانطور که توسط یونگ، و بعدها، بحث شده است “خود واقعی و خود کاذب” نظریه توسط روانکاو بریتانیایی دونالد وینیکات.
بهطور بیاختیاری، اینها به این ایده اشاره میکنند که ما نسخهای از خودمان را به دنیای بیرون میفرستیم تا از واقعی بودن خود محافظت یا پنهان کنیم. وینیکات معتقد بودخود دروغین بهعنوان نقاب رفتاری عمل کرد که با انتظارات دیگران مطابقت داشت و نسخهای با اخلاق و رفتار از یک فرد ایجاد کرد که راحتتر در زندگی روزمره پذیرفته میشد. کهن الگوی The Fool این ایده را به چالش می کشد. از نظر تاریخی، آنها فردی با توانایی زیر سوال بردن هنجارهای اجتماعی و در نتیجه افرادی بوده اند که از آنها پیروی می کنند. آنها یک نیروی تحریک کننده و برای من شخصیت جالبی بودند که می توانم برای کشف این موضوعات تجسم کنم.
با تجسم احمق، ایده های هویت و بازنمایی خود را زیر سوال می برید. چه تجربیات یا بازتاب های شخصی باعث این کاوش در هنر شما می شود؟
مارکوس نلسون: وقتی این مجموعه خاص از کار را ساختم، توجهم را به این واقعیت جلب کردم که همه آنها سلف پرتره هستند، اما در حقیقت تمام فیگورهای اخیر من با استفاده از بدن خودم ساخته شده اند. تصاویر از اجراهای خصوصی می آیند، جایی که من آهنگ ها را با دقت روی صحنه می برم و نقش های متفاوتی را با بدنم بر عهده می گیرم.
این یک روند بسیار تئاتری و پر زحمت است، اما در نتیجه من می توانم به شدت و جسمانی که می خواهم هر نقاشی داشته باشد، برسم. اگرچه کارم را زندگینامهای نمیدانم، اما رابطه پیچیدهای را که با خودم دارم برجسته میکند و سؤالات جالبی در مورد بازنمایی خود ایجاد میکند.
چگونه خود پرتره های شما به عنوان رسانه ای عمل می کند تا بینندگان هویت خود و نقابی را که در زندگی روزمره می زنند بازتاب دهند؟
مارکوس نلسون: من فکر می کنم به عنوان هنرمند باید مراقب باشیم که اثر را به بیننده تحمیل نکنیم. واقعیت این است که وقتی یک اثر هنری را در فضای عمومی قرار میدهید، کنترل نحوه خواندن آن را از دست میدهید. فقط امیدوارم که نقاشی ها سوالات جالبی را مطرح کنند.
با تکیه بر آن، شما فرآیند نقاشی را به عنوان یک عمل اجرایی توصیف میکنید که توسط محدودیتهای زمانی سخت کنترل میشود. آیا می توانید ما را در یک جلسه معمولی راهنمایی کنید، و چگونه این روش بر قطعه نهایی تأثیر می گذارد؟
مارکوس نلسون: عملکرد تقریباً در تمام جنبه های تمرین من جریان دارد. از استفاده از بدن خودم برای خلق تصاویری که از آنها کار میکنم، تا صحنههای واقعی که در داخل نقاشی اتفاق میافتد، و کار با خود رنگ. اجرا به دلیل نقص هایش برای من فوق العاده است، و خطای انسانی چیزی است که احساس می کنم کارم بسیار مورد توجه است. مادرم هنرپیشه بود و وقتی بزرگ شدم با این دنیا آشنا شدم و گاهی خودم روی صحنه اجرا میکردم.
همچنین ببینید
روی صحنه صحنه ثانویه ای وجود ندارد، وقتی بازیگری اشتباه می کند دیگر بازگشتی وجود ندارد، همانطور که وقتی همه چیز به خوبی پیش می رود نوعی جادو وجود دارد که اتاق را پر می کند – اما این هرگز نمی تواند تکرار شود – همه اینها به این بستگی دارد. تجربه بودن در لحظه به روشی مشابه، من در استودیو برای خودم محدودیت زمانی قائل شدم تا فشار حضور روی صحنه را ایجاد کنم و تصمیماتی را که شاید با زمان بیشتر گرفته نمی شد، مجبور کنم.
فوری بودن و فیزیکی بودن تکنیک نقاشی شما برای به دست آوردن جوهر احمق بسیار مهم است. چگونه خطر شکست ذاتی این رویکرد را کنترل میکنید و چه چیزی به اصالت اثر میافزاید؟
مارکوس نلسون: تنظیم این محدودیت ها به ناچار به این معنی است که بسیاری از نقاشی ها شکست می خورند، و گاهی اوقات این می تواند چالش برانگیز باشد. با این حال، روزهای شکست با نشئه دیوانه وار ناشی از ضربه زدن به تصویر به روش درست متعادل می شود. وقتی همه چیز کار می کند، آشکار می شود و با استفاده از ضربه های قلم مو، چهره ها شروع به آشکار شدن می کنند.
برای من مهم است که نشانهها در زمینهها کاملاً انتزاعی به نظر میرسند، اما در یک سمفونی با هم کار کنند تا تصویری خوانا ایجاد کنند. شکست و خطای انسانی ذاتی کار من است و برای من ماهیت معیوب خود چهره ها را تقویت می کند. در سطح فلسفی، من به دنبال تأکید بر خطا و نقص انسانی در عمل خود هستم. من به نقایصی که همه داریم علاقه مندم، و با به تصویر کشیدن خودم، خواه آشکارا یا نه، فکر می کنم کار را صادقانه و شاید به یک معنا خام تر می کند.
قرار دادن پرتره های شما در ایستگاه U-Bahn در Hermannplatz لایه ای منحصر به فرد به روایت می افزاید. این محیط شهری چگونه به پیام کلی کار شما کمک می کند؟
مارکوس نلسون: این تنظیم از آن جهت مهم است که کلاستروفوبیا در زندگی مدرن تشدید شده است. هوا گرم است، نور طبیعی وجود ندارد و شما نه تنها توسط معماری بلکه توسط اطرافیانتان نیز فشرده می شوید. احساسات به راحتی با پتانسیل بیرون ریختن تشدید می شوند. می خواستم آثار منعکس کننده این تنش باشند.
استفاده از شیشه در فضای نمایشگاهی پاساژ جلوه ای آینه ای ایجاد می کند و بینندگان را وادار می کند تا خود را در آثار شما ببینند. این تعامل چقدر برای تاثیر کلی نمایشگاه مهم است؟
مارکوس نلسون: میخواستم با استفاده از ویژگیهای ظریف فضای نمایشگاه راهی برای فعالسازی نقاشیها پیدا کنم. شیشه به بخش کلیدی کار کلی تبدیل شد. این نه تنها به بیننده اجازه می دهد تا انعکاس خود را در چهره احمق ها ببیند، بلکه به دلیل اینکه پس زمینه بسیار تاریک است، انعکاس در شیشه این توهم را ایجاد می کند که یک محیط کامل وجود دارد که به سمت خود تصویر کشیده می شود و اعماق تصویر را منعکس می کند. مناظر داخلی ما عنوان “احمق ها همه جا هستند” این ایده را بررسی می کند، نه با بیان این که همه احمق هستند، بلکه همه ما ظرفیت رویارویی با جنبه تاریک خود را داریم، و اینکه چه بخواهیم بپذیریم، یک طرف تاریک تر در درون همه ما وجود دارد. آن را یا نه
امیدوارید هنگام درگیر شدن با پرتره های شما چه واکنش هایی را در بینندگان برانگیزید و موفقیت این تعاملات را چگونه می سنجید؟
مارکوس نلسون: هر بار که چیزی می سازم، به خصوص وقتی در فضای عمومی این چنینی به نمایش گذاشته می شود، از هر نوع واکنشی استقبال می کنم. من به سطحی از جنجال در مورد کارم عادت کرده ام. به عنوان مثال، من اخیراً یک نصب عمومی دیگر در یکی از ایستگاه های مترو برلین انجام دادم و پس از حدود یک هفته به کار حمله شد و شیشه شکسته شد. یادم میآید که احساس میکردم احساس میکردم کسی آنقدر قوی است که واقعاً به آن حمله کند، تشویق میشدم. برخی از ایدههای کلیدی را که من با آنها دست و پنجه نرم کردهام، از جمله اینکه چگونه میلهای عاطفیمان را کنترل میکنیم، یا ناتوانیمان در نشستن با چیزهایی که برایمان ناراحتکننده است، برجسته میکند. من می دانم که کار من سؤالات دشواری می پرسد، و فکر می کنم وقتی این کار را انجام می دهید باید منتظر پاسخ های دشوار باشید.
مارکوس نلسون: احمقها همه جا هستند تا 6 سپتامبر 2024 گذرگاه U-Bahn Station Hermannplatz برلین آلمان
©2024 مارکوس نلسون
لن یک متصدی و یک نویسنده مشارکت کننده در Art Plugged، پلت فرمی برای هنر معاصر است. او همچنین در توسعه وب، طراحی و بازاریابی شرکت می کند.