خداحافظ 2020، خداحافظ RM Vaughan


مستندات RM Vaughan's “Super-Diviner” (2014) در Videofag، تورنتو

برخی از تجربیات را که ای کاش می توانستم با وضوح به یاد بیاورم تقریباً به محض وقوع ناپدید می شوند. اجرای “Super-Diviner” (2014) هنرمند و نویسنده RM Vaughan یکی از این نمونه ها را نشان می دهد: خواندن تاروت ادراکی غیرمعمولی که هنوز متاسفم که به خاطره متعهد نشدم. که در فضای هنری از بین رفته تورنتو Videofag برگزار می‌شد، به بازدیدکنندگان دستور داده شد که به تنهایی وارد ویترین شوند، سه کارت را از انبوهی از عرشه‌های فال‌گویی مختلف بردارند و بی‌صدا آنها را زیر صفحه نمایش بلغزند تا کورکورانه مطالعه کنند. پس از اتمام کار، از ما خواسته شد که صحت آنچه را که به ما گفته شده است ارزیابی کنیم. وان نمی توانست ببیند من کی هستم یا چه شکلی هستم، اما همچنان مشاهدات عمیقی انجام می داد. من به او نمره کامل دادم.

به محض اینکه او آن را داد، من خواندنم را فراموش کردم، با این فرض که در مقطعی دیگری خواهم داشت. ما قبلاً با هم دوست بودیم و بعداً ریچارد به طور منظم در Art F City مشارکت داشت و صحنه هنر برلین را با چشمی فهیم و شوخ طبعی پوشش می داد.

با این حال، من هرگز نتوانستم کارت تاروت دیگری را از عرشه او بیرون بیاورم. در 23 اکتبر 2020، دو هفته پس از مفقود شدن او در فردریکتون، نیوبرانزویک، پلیس جسد او را پیدا کرد. پلیس هیچ بازی ناپسندی را فرض نمی کرد. دوستان و خانواده علت را خودکشی اعلام کردند.

دو ماه از آن زمان می گذرد و ریچارد به طور موجهی در مراسم ترحیم، ادای احترام و حتی یک برنامه ویدئو آرت به یادگار مانده است. دوستان و همکاران به طرز درخشانی طنز و توانایی عجیب او را در به تصویر کشیدن پوچ تجارب مشترک فرهنگی ما به تصویر کشیدند. او به عنوان یک هنرمند و نویسنده عجیب و غریب که تا پنج سال آخر عمرش در تورنتو زندگی می کرد، به عنوان یک رابط خستگی ناپذیر کار می کرد و از دهه 80 تا زمان مرگش از دیگر خلاقان دگرباش حمایت و پشتیبانی می کرد. من فکر نمی‌کنم که او هرگز آن‌طور که سزاوارش بود، به رسمیت شناخته نشد، همانطور که بسیاری دیگر نه تنها در آگهی‌های ترحیم خود مشاهده کردند، بلکه با هنر نثرشان نمایان شدند. همه ما می‌خواهیم چیزی بنویسیم که ریچارد دوست دارد، که مستلزم کمی سبکی شاعرانه است که با نثر بی‌دریغ آمیخته شده است.

مطمئن نیستم که ریچارد از این مشاهده لذت می برد، حتی اگر با انزجار به آن احترام بگذارد: او می تواند یک تند و تیز واقعی باشد، مستعد حسادت و ناامنی هایی که احتمالا همه ما داریم، اما به گونه ای تحت شکنجه قرار گیرد که گاهی دوستی و اعتماد را از بین می برد.

من همیشه ریچارد را به خاطر این خصوصیات می بخشیدم، زیرا او همچنین یکی از سخاوتمندانه ترین و مهربان ترین افرادی بود که تا به حال ملاقات کردم. او اغلب ایده‌ها و تماس‌های خود را با نویسندگان دیگر به اشتراک می‌گذاشت که حسن نیت حرفه‌ای در این زمینه رو به کاهش بود. هنگامی که خواهر شوهرم نیاز داشت برای عملی که سیستم مراقبت های بهداشتی کانادا هزینه آن را پرداخت نمی کند، پول جمع آوری کند، او پیشنهاد داد تا برای افزایش آگاهی، داستان او را با دیگران در رسانه های کانادایی مرتبط کند. در تاپیک‌های نظرات و سرمقاله‌ها، او همیشه با تحقیر پاسخ می‌داد – حتی وقتی که به دست نیامده بود. من این را دست اول تماشا کردم که او در پاسخ به بررسی بحث برانگیز Art F City خود از نمایش امی فلدمن در Blain|Southern برلین، حملاتی را به صورت ad hominem انجام داد.

ریچارد می دانست که چگونه مکالمه و مناظره ایجاد کند و این کار را بدون ترس انجام داد. 2006 خنده دار او مجله هنر کانادا تشت نمایشگاه، جزر و مد: هنر و هنرمندان ونکووردر موزه هنرهای معاصر MuHKA آنتورپ از عبارات توصیفی مانند «آشغال» و «زشت» استفاده کرد تا به درستی هنر مبتنی بر عکس ونکوور را به‌عنوان نوعی صادرات فرهنگی افتخارآمیز به سخره بگیرد. رسانه‌های هنری کانادایی که تشنه به رسمیت شناختن جهانی هستند، این بررسی را مانند بسیاری از متخصصان، در اخراج آن توهین آمیز تلقی کردند. این یادداشت‌ها نامه‌ای خشمگین از سوی عکاس فوق‌ستاره جف وال را برانگیخت و صحنه هنری را چنان ناراحت کرد که یکی از خوانندگان تا آنجا پیش رفت که او را با هیتلر مقایسه کرد. (ریچارد به طور مناسب پاسخ را در یک کتاب از مقالات جمع آوری شده با عنوان تقسیم کرد در مقایسه با هیتلر.)

حیله گری ریچارد به او کمک کرد تا در سال های لاغرتر زنده بماند. همانطور که من نویسندگان مستقل را در توییتر تماشا می کنم که لیستی از آنچه را که امسال برای تکالیف دریافت کرده اند را لیست می کنند، به گفتگوهای صنعت ما برمی گردم. مطمئناً، ما از کاهش نرخ فریلنسرها ابراز تاسف می‌کردیم، اما بیشتر اوقات، از سازمان‌هایی که هنوز به ما بدهکار بودند ناله می‌کردیم. مانند هر کسی که این نوع کار را انجام می دهد، او اغلب مجبور بود شش ماه یا بیشتر صبر کند تا مبلغ ناچیزی دریافت کند. هیچ کس مدت زمانی را که یک فریلنسر باید صرف شکار افراد صرفاً برای دریافت پول کند، در نظر نمی گیرد.

من شاهد جمع شدن خشم و سنگین شدن ریچارد در طول سال‌ها بودم، و وقتی او ناپدید شد، متوجه شدم که روحیه‌اش در طول قرنطینه COVID-10 بدتر شده است. او بیشتر از آنچه دریافت کرده بود به پشتیبانی نیاز داشت. به‌عنوان فرهنگی که هنوز در مورد ارزش مراقبت‌های بهداشتی همگانی و درآمد پایه بحث می‌کند، ما به اندازه یکسان کمک نمی‌کنیم. ما در مورد کسانی صحبت می کنیم که از این ویروس رنج می برند، اما از مسائل بهداشت روانی ناشی از قرنطینه غفلت می کنیم. (در ایالات متحده، اخلاق به بحث در مورد اینکه چه کسی باید حاضر به مردن باشد فرو رفته است. بیماری هایی مانند افسردگی یا اختلال استرس پس از سانحه به سختی ثبت می شوند.)

ریچارد سعی کرد چهره خوبی در این مورد نشان دهد. او در ماه ژوئن یک قطعه طنز برای آن نوشت گلوب و میل در مورد تجربه فروتنانه نقل مکان با یک دوست در طول قرنطینه و کمک به مدیریت اضطراب COVID دختر 12 ساله خود. او به خوانندگان گفت که خود را «یکی از خوش‌شانس‌ها» می‌داند. در چارچوب مربیگری او، این احساسات مرگ او را بی‌رحمانه‌تر جلوه می‌داد.

“اضطراب دوران کودکی اضطراب از آمفتامین است.” او در نوشت کره زمین. «دیروز، با توضیح این که چگونه ویروس کووید-19 از طریق پریزهای برق پخش می‌شود، با قوانین فیزیک مخالفت می‌کند، از یک طاقچه روان‌شناختی صحبت کردم. من از فیزیک چیزی نمی دانم. که ما را به نکته دوم من می رساند. فقط دروغ بگو.»

این یک خط خنده دار است، اما در گذشته من شروع به تعجب کردم که آیا “خوش شانس” دروغ او بود. او مرده است. سپس، شاید لازم باشد که روایت‌های شادتری را به خودمان بگوییم، به خصوص زمانی که نسبت به خود یا دنیا احساس ناراحتی می‌کنیم. حداقل، ما شروع به جدی گرفتن تجربیات فرزندانمان می کنیم که گاهی اوقات به راحتی نادیده گرفته می شوند.

من فقط می توانم در مورد احساس ریچارد حدس بزنم، اما به طور قطع می دانم که مرگ او را نمی ترساند. او در قطعه‌ای که در سال 2018 برای Garage درباره ایمان ماوراء الطبیعه هنرمندان نوشتم، به من گفت: «من در آتلانتیک کانادا بزرگ شدم. «تمام مکالماتی که از بزرگسالان شنیدم در مقطعی شامل ارواح بود. مردم در مورد آنها به روشی بسیار طبیعی صحبت می کردند – همانطور که شما ممکن است در مورد آب و هوا صحبت کنید.

من باور نمی کنم که ارواح وقت خود را در کلان شهرهایی مانند برلین یا تورنتو می گذرانند – شهرهای غول پیکر انرژی زیادی برای زنده ماندن زندگی پس از مرگ دارند – بنابراین خوشحالم که او در فردریکتون درگذشت، کمی بیش از یک ساعت از زادگاهش، سنت جان. به نظر می رسد مرکز دریایی کوچکتر با ارواح دوستانه تر است. او اکنون هر کجا باشد، مطمئنم خانواده و دوستانش را پیدا کرده است، همراه با آرامشی که نتوانسته است به اینجا برسد.



دیدگاهتان را بنویسید